معنی اسب تند و تیز
حل جدول
سیس
تند و تیز
حاد، پر شتاب، سریع، پر حدت
حاد
کرمند
کَرمَند
تج
اسب جلد و تند و تیز
بیدخ
اسب تیز
فرط
لغت نامه دهخدا
تند و تیز. [ت ُ دُ] (ص مرکب، از اتباع) تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب. سریع و پرحدت:
که تند و تیز به دل بردن من آمده ای
شتاب چیست به آتش گرفتن آمده ای.
ابراهیم ادهم (ازآنندراج) (بهار عجم).
رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به انگلیسی
Acrid, Biting, Drastic, Extreme, Intense, Sharp, Keen, Keenly, Rabid, Racy, Trenchant, Bitter, Peppery
فارسی به عربی
ماده مقلصه، متحمس
فارسی به ایتالیایی
piccante
واژه پیشنهادی
کرمند
معادل ابجد
940